کیوان ساکت: آرزو دارم تبعیض و بیانصافیها از جامعه موسیقی رخت بربندد
کیوان ساکت میگوید بزرگترین آرزوی او این است که دیگر کودکی را نبیند که نیمهشب در سطل زباله دنبال غذا یا پلاستیک میگردد.
به گزارش اخبار موسیقی واوموزیک : موسیقی زبان آرزوها، انتظارها و عواطف بشری است و هر قوم و ملتی برحسب ویژگیهای عاطفی و فرهنگی خود، موسیقی خاصی دارد که آن را به همراه سازهای قومی خود به نمایش میگذارد. موسیقی در ایرانزمین از پیشینه بالایی برخوردار است و در این میان نوازندگان ایرانی همیشه در این عرصه حرفها برای گفتن، بسیار داشتهاند و حتی تبدیل به چهرههایی جهانی شدهاند.
کیوان ساکت نیز یکی از همین نوازندگان بنام است که با نوازندگی تار و سهتار توانسته فضای جدیدی را برای موسیقی ایرانی به ارمغان آورد و این موسیقی را به زبانی جدیدتر به جهان معرفی کند. ساکت چند روز پیش از آغاز سال نو 1395 مهمان هنرآنلاین شد و از خاطرات نوروزی خود گفت که بازنشر بخشهایی از آن را میخوانید.
خاطرهای از عید نوروز دارید که برایتان ماندگار شده باشد؟
بله طبیعتاً خاطرههای زیادی دارم، بهخصوص خاطرههایی که به دوران کودکی و نوجوانی بازمیگردد، زمانی که آدم دنیا را به شکل دیگری میبیند و هنوز با زشتیها و نادرستیهای زندگی، دنیا و جامعه آشنا نشده است. در حیاط پدربزرگم در مشهد، دو درخت سیب بود که این درختان خیلی بزرگ و پربار بودند. ما روی درخت میرفتیم و هر لحظه ممکن بود یکی از بچهها بیفتد و صدمه ببیند. پدربزرگ من یک چوب بسیار بلندی را با چهارپره در سرش، به شکلی تعبیه کرده بود که یک سیب در آنجا شود. ایشان به ما میگفت که کدام سیب را میخواهید و ما هر کدام را که نشان میکردیم، ایشان چوب را بلند میکرد و سیبی که نشان کرده بودیم را بدون کمترین آسیبی، از روی درخت برای ما میچید. ما عید نوروز به خانه پدربزرگ میرفتیم و همه فامیل در آنجا جمع میشدند. من یادم است که یک سال، 40 تومان عیدی گرفتم، 40 تومان در آن زمان پول خیلی زیادی بود. یکی از چرخوفلکهای دستی به کوچه آمده بود که من پس از بازی کردن با آن، متوجه شدم که تمام پول عیدیام گم شده است. من از این بابت خیلی ناراحت شدم اما تعدادی از فامیل که در خانه پدربزرگ مانده بودند، دوباره پول جمعآوری کردند و به من عیدی دادند. از اینگونه خاطرات کودکی خیلی در خاطرتم مانده است. یادم نمیرود که در زمان بچگیام، یک کوچه آنطرفتر از خانواده پدربزرگم که امروز به آن پنج راه شاهپور گفته میشود، دو خواهر مهاجر روس بودند که یکی از آنها حقوق بازنشستگی شوهرش را میگرفت و زندگیشان را اداره میکرد، اما آن یکی که خودش حقوق میگرفت، مریض شده بود. در نتیجه آنها بسیار ضعیف و ندار شده بودند. یادم میآید که در عید نوروز، تمام خانواده مادری من به همراه پدرم، مقدار زیادی خوراکی، پول و لباس برای این دو خواهر بردند. شادی که در چشم آن خواهری که در سلامت بود، هیچوقت از ذهنم نمیرود. واقعاً من فکر میکنم که عید نوروز شاید بهانهای باشد برای این که ما سری به جاهایی بزنیم که کودکان بیسرپرست را نگه میدارند. مثلاً در مشهد فتحالمبین هست که آقای شیرازی نیا و خانمشان وقت خود را وقف آنجا کردهاند. در تهران هم محک و کهریزک هستند که ما میتوانیم برویم به افرادی که کسی را ندارند به آنها عید را تبریک بگویند، عید را تبریک بگوییم.
برای سال جدید چه آرزویی دارید؟
آرزوهای من در پارهای از موارد دستنیافتنی است، اما بزرگترین آرزویم این است که دیگر کودکی را نبینم که نیمهشب در سطل زباله دنبال غذا یا پلاستیک میگردد. آرزو دارم که دیگر کودکی را نبینم که سر چهارراهها گل یا فال میفروشد، در حالی که آنها باید سر کلاس درس باشند. آرزو میکنم که هیچ کارتنخواب و هیچ بیمار و فقیری را نبینم که در خیابان مأوا کرده است. آرزو دارم موسیقی ملی ایران، در دست آدمهایی باشد که شایستگی این بار گران و سنگین فرهنگی ایران را داشته باشند. آرزو دارم تبعیض و بیانصافیها از جامعه موسیقی رخت بربندد.